محمدمیلاد عزیزممحمدمیلاد عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره
عشق مائده و علیرضاعشق مائده و علیرضا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

شیرینی زندگیمون محمدمیلاد

هفته 36

سلام عشق مامانی خوبی فدات شم دیروز 27 آذر بود و شما وارد هفته 36 ام شدی ببخشید که یه روز دیر اومدم برات بنویسم آخه خونه نبودم فدات شم همینجوری زود بزرگ بشو که قراره 3 هفته دیگه بیای بغل مامان و بابایی قربونت برم اینم عکس گل پسرم تو هفته 36 ماشالا مردی شده برا خودش ...
28 آذر 1392

تاریخ زایمان

سلام پسمل مامانی امروز رفتم دکتر برای چکاپ صدای قلب نازنینتو شنیدم فدای اون تالاپ تولوپش برم من دکتر برای زایمان 2 دی ماه نوبت زد منو بابایی خیلی خوشحالیم که قراره ماه دیگه 3 نفر بشیم بابایی بیشتر از من حول کرده قربونت برم ماه دیگه میای پیشمون ولی ما هنوز برات اسم نذاشتیم خیلی خنده داره نه؟ خلی میدوستیمت فدات شم تپل تپل بشو بعد بیا بیرون فسقلیه من فردا هم سیسمونیتو میچینیم بعدش برات عکساشو میذارم تو وبت قربونت برم   ...
23 آذر 1392

هفته 35 ام

سلام بر یکی یه دونه مامانی خوبی گل پسرم؟ امروز رفتی تو هفته 35 ام فردا هم وارد ماه 9 ام میشی فدات شم دیگه چیزی نمونده که بغلت کنم فدای قدوبالات بشه مامانی بوسسسسسسسسسسسسس اینم عکس گل پسر 35 هفته ای من ...
20 آذر 1392

هفته 34

سلام آقا پسر من خوبی مامانی؟ ورودت به هفته 34 ام مبارک گل من بزرگ شدی حسابی دیگه باید کم کم منتظر اومدنت باشیم قربونت برم الهی اینم عکس قشنگ گل مامانی بوسسسسسسسسسسسسسس عاشقتم یه دنیا ...
13 آذر 1392

پدر و پسر

سلامتیه اون پسری که 10 سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت... 20 سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت... 30 سالش بود باباش زد تو گوشش زد زیر گریه... باباش گفت:چرا گریه میکنی؟ گفت:آخه اونوقتا دستت نمیلرزید... سلامتیه همه باباهای دنیا به خصوص بابای پسرم ایشالا که همیشه سایش بالای سر پسرگلش باشه تا هیچ وقت هیچ کمبودی نداشته باشه همسر عزیزم علیرضا جون منو نی نی خیلی دوست داریم هیچ وقت تنهامون نذار همیشه باش تا منم باشم عشقم   ...
9 آذر 1392

بدون عنوان

سلام کوشولو خوبی جیگر مامان؟ دیروز برای ناهار با مامانی و بابایی مامان رفتیم کوه صفه بابا و بابایی برا ناهار جوجه درست کردن خیلی خوش گذشت بهمون ایشالا به دنیا اومدی میبرمت ببینی چه جای باصفاییه این عکس بابا و بابایی موقع درست کردن آتیش برای جوجه    عصری خاله فاطمه میخواست بره تله کبین ولی بابایی حالشو نداشت ببرتش منم نمیتونستم برم چون برای شما خطر داره عشق مامان خاله هم با بابای شما دوتایی رفتن سوار شدن بعدش رفتیم مرکز خرید سی تی سنتر توی سپاهان شهر از اونجا پیتزا خریدیم رفتیم خونه توی فر درست کردیم وخوردیم خیلی خوش گذشت پسرم بابا هم قول داد شما به دنیا اومدی سه تایی بریم تله کابین فقط قول بده که نترسی شیرمر...
9 آذر 1392

هفته 33

سلام کوشولوی من خوبی قربونت برم؟ پسرگلم فکر کنم داری حسابی تپل میشی فدات شم دائم در حال سکسکه کردنی میخوای گردو غلمبه بیای بیرون فدای اون چشات؟ دیروز 6 آذر بود شمام رفتی تو هفته 33 ام آقا پسرم بزرگ شدیو منو بابایی هنوز برات اسم خوب که لایقت باشه رو پیدا نکردینم مامانی میدونستی که خیلی دوست داریم قربونت برم کوشولو؟ اینم شیر مرد من در هفته 33 ام ...
7 آذر 1392
1